کد مطلب:12384 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:206

مسیحیان نجران و جریان شگفت انگیز مباهله
نجران، سرزمینی است در مرز حجاز و یمن. در آغاز طلوع خورشید اسلام این

سرزمین تنها منطقه مسیحی نشین در حجاز بود كه از بت پرستی خارج شده بودند وبه آئین مسیحی درآمده بودند [1] .

پیامبر اسلام در میان دعوتهائی كه از دولتهای جهان آنروز به اسلام نمود نامه ای هم برای اسقف نجران (ابوحارثة) فرستاد، و ساكنان نجران را به پرستش خدای ابراهیم و اسحاق و یعقوب دعوت كرد، و در آن نامه اضافه نمود كه از حكومت بندگان خدا خارج شوید، و به سایه حكومت آفریدگار جهانیان درآیید، و اگر نمی خواهید (دست از آیین خود بردارید) پس به حكومت اسلامی مالیات بدهید تا از جان و مال شما دفاع كند. نمایندگان پیامبر نامه را نزد اسقف نجران آوردند. او نامه را دقیقا خواند و آن را در شورایی مركب از شخصیتهای مذهبی و غیرمذهبی به نظرخواهی گذاشت. یكی از مشاوران «شرحبیل» بود كه به عقل و درایت شهرت داشت. اما در پاسخ به اسقف گفت:



[ صفحه 298]



از آنجا كه اطلاعات من در باب مذهب كافی نیست از اظهارنظر معذورم. ولی نكته ای را یادآور می شوم و آن این است كه: ما مكرر از پیشوایان مذهبی خود شنیده ایم كه روزی وظیفه نبوت از نسل اسحاق به فرزندان اسماعیل انتقال خواهد یافت. و بعید نیست محمد كه از اولاد اسماعیل است همان پیامبر موعود باشد. شورای مذكور نظر داد كه گروهی بعنوان نمایندگان نجران به مدینه بروند، و از نزدیك با محمد (ص) صحبت كنند، و دلائل پیامبری او را مورد بررسی قرار دهند. شصت تن از داناترین آنان انتخاب شدند كه در رأس آنان سه تن از پیشوایان مذهبی بودند: 1- ابوحارثة بن علقمة، اسقف اعظم نجران، نماینده رسمی كلیساهای روم درحجاز. 2- عبدالمسیح، كه به عقل و تدبیر معروف بود، بعنوان سرپرست این هیأت نمایندگی. 3- ایهم، شخصیت محترم ملت نجران كه فردی كهنسال بود. این هیأت بجانب مدینه رهسپار شدند. و در حالی كه لباسهای تجملی و زیبائی بر تن، و انگشتریهایی از طلا بر دست، و صلیبهایی بر گردن داشتند وارد مسجد مدینه شدند و نزد رسول خدا (ص) آمدند، و بر آن حضرت سلام كردند. ولی وضع نامناسب آنان پیامبر را ناراحت ساخت. آنان نیز ناراحتی پیامبر را احساس كردند. فورا موضوع را با عثمان بن عفان و عبدالرحمان بن عوف كه سابقه آشنایی با آن دو داشتند در میان گذاشتند. آن دو گفتند حل این مشكل به دست علی بن ابیطالب (ع) است. آنان به امیرمؤمنان مراجعه كردند. حضرت فرمود: شما باید لباسهای خود را تغییر داده با وضع ساده و بدون این زیورها حضور پیامبر بیایید. در آن صورت مورد پذیرش و تكریم قرار خواهید گرفت. آنان به همین گونه عمل كردند، و نزد پیامبر آمدند. پیامبر به آنان احترام نمود، و بعض هدایای آنان را پذیرفت. نمایندگان نجران پیش از آنكه وارد مذاكره شوند گفتند كه وقت نماز رسیده است. پیامبر به آنان اجازه داد كه نماز خود را در مسجد مدینه در حالی كه بجانب مشرق ایستاده بودند بجای آوردند [2] پس از ادای نماز نمایندگان وارد مذاكره با پیامبر شدند.



[ صفحه 299]



پیامبر فرمود: من شما را به پرستش خدای یگانه و تسلیم به فرمانهای خدا دعوت می كنم. نمایندگان نجران گفتند: اگر منظور از اسلام، ایمان به خدای یگانه است ما قبلا به خدای یگانه ایمان آورده ایم و به احكام او عمل می كنیم. پیامبر فرمود: ایمان نشانه هائی دارد. بعض اعمال شما حاكی از آن است كه به اسلام واقعی ایمان نیاورده اید. شما چگونه خدای یگانه را عبادت می كنید در حالی كه صلیب را می پرستید، و از خوردن گوشت خوك پرهیز نمی كنید، و برای خدا فرزند قائل می باشید؟! نمایندگان نجران گفتند: ما مسیح را خدا می دانیم. زیرا او مردگان را زنده كرد و بیماران را شفا داد. و از گل پرنده ای ساخت و آنرا بپرواز درآورد. پیامبر فرمود: همه این كارها را مسیح به اجازه و قدرت خالق یگانه انجام داد. او بنده خدا و مخلوق خدا بود كه او را در رحم مریم قرار داد تا برای هدایت مردم نشانه ای از آیات الهی باشد. یكی دیگر از آنان گفت: مسیح فرزند خداست. زیرا مادرش مریم بی آنكه ازدواج كند او را به دنیا آورد. پس پدرش همان خدای خالق است. در آن هنگام فرشته وحی نازل شد و به پیامبر گفت كه به آنان بگوید: خلقت حضرت عیسی (ع) مانند حضرت آدم (ع) بود كه خدای آفریننده آدم را با قدرت بی پایان خود بی آنكه دارای پدر و مادری باشد از خاك آفرید: «ان مثل عیسی عند الله كمثل آدم خلقه من تراب، ثم قال له كن فیكون.» آل عمران / 61 اگر نداشتن پدر برای عیسی او را فرزند خدا می سازد حضرت آدم برای این مقام شایسته تر بود. زیرا او نه پدر داشت و نه مادر؟! نمایندگان نجران گفتند: گفتارهای شما ما را قانع نمی كند. راه این است كه در زمان معینی با یكدیگر مباهله كنیم: بر دروغگو نفرین كنیم، و از خدا بخواهیم كه دروغگو را هلاك نماید [3] .



[ صفحه 300]



پیك وحی نازل گردید و آیه مباهله را آورد، و پیامبر را موظف ساخت تا با كسانی كه با او به ستیزه برخاسته اندا و حق را نمی پذیرند به مباهله برخیزد. یعنی هر دو طرف از خدا بخواهند كه دروغگو را از رحمت خود دور سازد: «فمن حاجك فیه من بعد ما جاءك من العلم فقل تعالوا ندع ابنائنا و ابناءكم و نساءنا و نساءكم و انفسنا و انفسكم ثم نبتهل لعنت الله علی الكاذبین.» آل عمران / 62 هر دو طرف به مباهله توافق كردند، و قرار شد فردای آن روز همگی برای این كار حاضر شوند. داستان و جریان مباهله پیامبر اسلام با نمایندگان نجران از حوادث بسیار جالب و شگفت انگیز تاریخ اسلام است. بعض مفسران و تاریخ نویسان در نقل جزئیات آنكوتاهی نموده اند، و بعضی هم كاملا به تفصیل و شرح آن پرداخته اند [4] .

اینك بخشی از گفتار زمخشری در این جریان: زمان مباهله فرارسید. و قرار بود كه مراسم آن در نقطه ای خارج از مدینه در دامن صحرا انجام گردد. پیامبر از میان بستگان خود چهار تن را برای این رویداد تاریخی انتخاب كرد: علی بن ابیطالب (ع) و فاطمه زهرا و حسن و حسین علیهم السلام. زیرا در میان مسلمانان و خاندان پیامبر انسانهایی پاكتر و والاتر و ایمانهایی استوارتر از این افراد و ایمان آنان وجود نداشت. پیامبر فاصله منزل تا مكان مباهله را با وضع خاصی طی نمود. او در حالی كه حضرت حسین را در آغوش و دست حضرت حسن را به دست داشت و امیرمؤمنان و فاطمه پشت سر آن حضرت حركت می كردند روی به میدان مباهله نمود، و در راه به همراهان خود فرمود: من هر وقت دعا كردم شما دعای مرا با گفتن آمین پاسخ دهید. از جانب دیگر: نمایندگان نجران پیش از روبرو شدن با پیامبر به یكدیگر می گفتند: اگر دیدید كه «محمد» افسران و سربازان خود را به میدان مباهله آورد ، و قدرت ظاهری خود را به ما نشان داد بدانید كه او اعتمادی به پیامبری خود ندارد. اما اگر مشاهده



[ صفحه 301]



نمودید كه با فرزندان و عزیزان خود به مباهله آمده و با سادگی و وارستگی از هر نوع جلال و شكوه مادی روی به درگاه الهی گذاشته است بدانید كه پیامبر راستگوست. و تا آنجا به پیامبری خود اعتماد دارد كه حاضر است خودش و عزیزانش را در معرض خطر و هلاكت قرار دهد. در آن صورت مبادا بی احتیاطی كنید و خودتان را به خطر اندازید. آنان در این گفتگو بودند كه دیدند چهره های تابناك و نورانی پیامبر و عزیزانش برای مسیحیان نجران نمایان شد. همه با حیرت و بهت به یكدیگر نگاه كردند، و از اینكه رسول خدا (ص) و دو جگرگوشه بیگناه و بهترین یادگار خود دخترش را با شخصیتی بسیار گرانقدر و عزیز، علی بن ابیطالب (ع) كه در حكم جان پیامبر بود به صحنه مباهله آورده است شگفت زده شدند. اسقف نجران گفت: من چهره هایی را می بینم كه اگر دست به دعا بلند كنند و از خدای آفریننده بخواهند كه بزرگترین كوهها را از جای بركند كوهها فورا از جای بركنده خواهند شد. صلاح نیست كه ما با این افراد صاحب عزت وفضیلت مباهله كنیم. كه اگر چنین كنیم هم خود ما هلاك خواهیم شد و هم دامنه عذاب آن همه مسیحیان جهان را در برخواهد گرفت، ودر روی زمین یك مسیحی باقی نخواهد ماند. نمایندگان با دیدن آن وضع به مشورت پرداختند و به اتفاق آراء پذیرفتند كه اصلا حاضر به مباهله نشوند. و هر سال مبلغی بعنوان مالیات بپردازند و در برابر آن، حكومت اسلامی از جان و مال آنان دفاع كند. پیامبر پذیرفت. آنگاه فرمود: عذاب سایه شوم خود را بر نمایندگان نجران گسترده بود. و اگر مباهله می كردند از آتشی كه در این صحرا برپا می شد می سوختند، و دامنه عذاب به سرزمین نجران نیز كشیده می شد. روایت كرده اند كه پیامبر اسلام در روز مباهله چهار تن همراهان خود را زیر عبائی مشكی قرار داد، و این آیه را تلاوت نمود: «انما یرید الله لیذهب عنكم الرجس اهل البیت و یطهركم تطهیرا» احزاب/23 خداوند چنین می خواهد كه هر نوع پلیدی و آلایش را از شما خانواده نبوت از میان ببرد، و شما را از هر عیب پاك و منزه گرداند.



[ صفحه 302]




[1] معجم البلدان، ج 5 - ص 266 - ضمنا: اين فصل از مباحثي است كه مترجم به فصول اين كتاب افزوده است.

[2] سيره حلبي، ج 3 - ص 239.

[3] ولي از سيره حلبي استفاده مي شودكه مباهله را خود پيامبر پيشنهاد نمود.

[4] از آن جمله: رازي در تفسير خود: «مفاتيح الغيب» ج 2، ص 471، و ابن اثير در «كامل التواريخ» ج 2، ص 112، و زمخشري، در «كشاف» ج 1 ص 282.